ادامه اخلاق در نهج الباغه
ادامه بحث اخلاق در نهج البلاغه
از آنجا که فلاسفه انسان را جهانی کوچکتر از جهان هستی دانسته، به تعبیری دیگر آنچه در جهان هستی وجود دارد در انسان نیز وجود دارد ویا بالعکس لذا چنانکه حق و باطل در جهان هستی معنا و مفهوم خاص خود را دارد در وجود فرد و شخص انسانی نیز می تواند وجود داشته باشد در مباحث اخلاقی تعادل بین این حق وباطل در فرد اولا و در جامعه ثانیا مطرح می شود . انسان در درون خود دارای دو سرنوشت نور و ظلمت بوده که هر کدام شخص را به طرف خود می خواند « انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان،3) ما راه را بر انسان نمودیم حال می خواهد کافر باشد یا شاکر. در واقع هر فردی در باطن خود جهاد و مبارزه برای پیروزی یکی از ایندو را دارد. آنهایی که در سرانجام این نبرد، نیروهای علمی وفکری خود را در کنترل قوای عادله خودشان قرار داده اند، در جامعه جناح و گروه حق را تشکیل داده اند، و طرفدار حق و حقیقت و عدالت بوده اند. و آنهایی که در این مبارزه جانب باطل را گرفته اند گروههای حیوان صفت و انسان های پست و منحط را تشکیل داده اند.
قرآن این نبرد را در قالب یک داستان یا تمثیل بیان می کند که یکی از دو برادر حق جو و حق طلب است و یکی به عنوان انسان طبیعی منفعت طلب و منفعت جوی حسود مطرح است
واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قرّبا قربانا فتُقُبل من احدهما و لم یُتقبّل من الآخر قال: لاقتلنک، قال انما یتقبل الله من المتقین،
لئن بسطت الیّ یدک لتقلتنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک انی اخاف الله رب العالمین فطوّعت له نفسه قتل اخیه.
بخوان بر آنان بحقیقت و راستی حکایت دو پسر آدم(قابیل و هابیل) را که تقرب بقربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. قابیل گفت من البته تو را خواهم کشت. هابیل گفت خدا قربانی پرهیزگاران را خواهد پذیرفت. اگر تو بکشتن من دست برآوری من هرگز بکشتن تو دست دراز نخواهم کرد، من از خدای جهانیان میترسم آنگاه هوای نفس قابیل را بر کشتن برادرش ترغیب نمود تا او را به قتل برساند( مائده،26-30)
داستان هابیل و قابیل در قرآن از شکوهمندترین داستانهاست. این داستان نظرقران را درباره انسان بیان می کند که انسان به آرمان رسیده و بعقیده و ایمان رسیده و آزاد از اسارتهای مادی و اسارتهای اجتماعی و نفسانی چگونه می تواند قویتر و استوارتر در راه عقیده اش قدم بردارد و چگونه انسان های دیگر، گرایش به فساد و طغیان پیدا می کنند.
علاوه بر روشنگری قرآن به تعبیر جرج جرداق، نهج البلاغه نیز در طرفداری از حقیقت و نابود ساختن باطل، نیرویی فوق العاده است.
اهل حق کیست؟ انسانی که توانسته باشد از اسارت درون و صفات رذیله خود از یک طرف و از اسارت انسانهای دیگر در جامعه رهیده باشد و به عقیده و ایمان و آرمان خدایی رسیده باشد اهل حق است.
در واقع رسیدن به تکامل نبرد بین حق و باطل را می طلبد چرا که مسئله تکامل انسان در ابعاد تکامل، عبادتها، رازها نیازها، خداشناسیها، پرهیزکردن از گناهان، پرهیزکردن از دروغ، از خیانت از ظلم وستم
از غیبت تمام اینها گذشته از جنبه های اجتماعی یک جنبه انسانی و تربیتی دارد، یعنی برای احیائ وزنده کردن آن جنبه انسانی است.
این مبارزه میان حق باطل که از درون انسان شروع می شود از تعلیمات پیامبران (ص) حکایت می کند چنانکه وقتی مسلمانان از جنگی که درمقابل دشمنان با پیروزی بر می گردند پیامبر(ص) به استقبال آنان رفته و می فرماید مرحبا بقوم قضوالجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهادالاکبر(وسائل الشیعه، ج11، ص144) آفرین افرین بر شما که از مبارزه کوچک پیروز برگشته اید ولی هنوز مبارزه بزرگ باقی مانده است.
همه تعجب کردند یا رسول الله جنگ بزرگتر از این هم داریم؟ فرمود، بله مبارزه با نفس است.
قدافلح من زکیها و قد خاب من دسیها (شمس،9-10) برگرفته از کتاب تکامل اجتماعی انسان، شهید مطهری، انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)
بتحقیق رستگار شد کسی که تزکیه نفس کند و کسی که آنرا بیالود از رشد نا امید خواهد شد.